Definição e significado de FULLER

full (adj.)

سيرچشم, کامل؛ تمام, کامل؛ سرجمع, کلی, پر, پر از, پهناور؛ بیش از حد لزوم, گشاد و پرچین, شل

full (adj.) (colloquial)

سير, مشبع

full (adv.)

کاملاً, کاملاً؛ درست و حسابی, با حداکثر قدرت و ظرفیت

full (n.)

قرص کامل ماه, قرص ماه

full ()

به سوی, صاف و مستقیم

fuller (n.)

قصار, منگنه شياردار قالب گيرى, لكه گير, تمام تر

full admiral (n.)

تیمسار؛ دریاسالار

full blood (n.)

نژاد خالص

full-blood (adj.)

خونين

full-blooded (adj.)

خونين, شهوانى, قوی و تندرست, نيرومند

full board (n.)

غذا

full-bodied (adj.)

تنومند, عظيم الجثه

full-bosomed (adj.)

داراى پستان برجسته, پستان مانند

full cousin (n.)

خاله زاده, عمه زاده, عمو زاده, فرزند عمو و دایی و خاله و عمه, پسردايى يا دختر دايى, پسرعمو يا دختر عمو

full dress (n.)

كت دامن گرد مخصوص مواقع رسمى

full-fashioned (adj.)

كشباف چسبان ببدن, پارچه چسبان

full general (n.)

ژنرال

full-grown (adj.)

بالغ, بالغ؛ رسیده, با وقار, بزرگ, به حد رشد رسيده, سنجیده, كبير

full house (n.)

در بازى پوكر

full-length (adj.)

تمام و کمال, قدی, محض, کامل, کامل؛ به تمام معنی, کامل؛ محض

full moon (n.)

بدر, قرص كامل ماه, قرص ماه, ماه شب چهارده

full of life (adj.)

سرزنده

full of pep (adj.)

سرزنده

full of suspense (adv.)

با بی قراری؛ با ناراحتی, با نگرانى, با نگرانی

full-of-the-moon (n.)

بدر, قرص كامل ماه, قرص ماه, ماه شب چهارده

full phase of the moon (n.)

بدر, قرص كامل ماه, قرص ماه, ماه شب چهارده

full point (n.)

امتیاز, صامت انسدادي, نقطه, وقفه كامل

full-scale (adj.)

بمقدار زياد, طبق معیار اولیه, همه جانبه

full service bank (n.)

بانك بازرگانى

full-size (adj.)

در ابعاد واقعی, در مورد مجسمه و تصوير و غيره

full stop (n.)

امتیاز, صامت انسدادي, نقطه, وقفه كامل

full-time (adj.)

تمام وقت

full to the brim (adj.)

سرشار, لبريز

in full (adv.)

بطور کامل

make full (v.)

پر کردن, کاملاً پر کردن

to the full (adv.)

کاملاً, کاملاً؛ درست و حسابی