Publicitade R▼
آراستن (v.)
آرایش کردن, آماده کردن, اراستن, ارايش كردن, اعلام كردن, اعلام کردن, با شجاعت روبرو شدن, بزرگ کردن, تجهیز کردن, تیمار کردن, جامه زیبا پوشاندن؛ آراستن, جامه پوشيدن, جلوه دادن, داماد شدن, ردیف کردن؛ رده بندی کردن, زندگى كردن, زينت دادن, سازوبرگ دادن, ساكن شدن, سرشاخه زدن, طرفداری کردن, عازم شدن, فراهم کردن تجهیزات, لباس هایی که معمولا کمتر استفاده می کنند, مجهز کردن, مجهز کردن؛ پر کردن, مقابله کردن؛ رو در رو شدن, منتشر كردن, منظم کردن, مورد حمايت قرار دادن, هرس کردن, همکاری کردن با, پوشیدن, چیدن؛ به صف درآوردن, گلدوزی کردن؛ سوزن دوزی کردن
اراستن (v.)
آراستن, آرایش کردن, ارايش كردن, ارزانی داشتن؛ بهره مند کردن, اعلام كردن, اعلام کردن, بخشيدن, بخشيدن به, جامه پوشيدن, جلوه دادن, خود را آراستن, دادن, زندگى كردن, زيبا شدن, زيبا كردن, زينت دادن, ساكن شدن, قدرت دادن, قشنگ كردن, مرتب ومنظم ساختن, مزين ساختن, منتشر كردن, هدیه دادن, وادار كردن, وکالت دادن, پوشاندن, پوشيدن
Publicidade ▼
Ver também
اراستن (v.)
↘ آرایش, اراستگى, تزیین, زیور, زیور؛ آذین, وسیلۀ تزئین؛ آذین, پيراستگى ↗ خوش سیما, خوش قیافه, خوشگل, زیبا, زیبا؛ خوش تیپ, عالی, قشنگ, نشان ≠ بدتركيب كردن, زشت كردن, زشت کردن
آراستن (v.)
↘ آرایش, تزیین, زیور, زیور؛ آذین, سوزن دوزی؛ گلدوزی, قلابدوزی, وسیلۀ تزئین؛ آذین ↗ خوشگل, زیبا, عالی, قشنگ, نشان
⇨ با مرواريد اراستن • با هلال يا زينت گل اراستن • با گل اراستن • با گوهر اراستن • باز اراستن • باسنجاق اراستن • تزئین کردن؛ آراستن • جامه زیبا پوشاندن؛ آراستن • خود را آراستن • خود را اراستن • مجددا اراستن • پر و بال آراستن
Publicidade ▼
آراستن
آراستن (v.)
لباس پوشیدن[Hyper.]
آرایش, ارايش, طرز, طرز رفتار, لباس, پوشاک ویژه, کسوت - تجهیز, همسفر - rigout (en)[Dérivé]
dress, dress up (en) - لباس جالب پوشیدن[Domaine]
آراستن (v.)
soigner un cheval (fr)[Classe]
essuyer (fr)[Classe...]
آراستن (v.)
ز.ع., لباس پوشاندن[Hyper.]
لباس[Dérivé]
آراستن (v.)
آراستن (v.)
آراستن (v.)
obey (en)[Classe]
be in agreement with; concur with; go along with; see eye to eye with; agree with (en)[Classe]
juger (fr)[termes liés]
آراستن (v.)
faire des commérages (fr)[Classe]
tell; recount; relate; narrate (en)[Classe]
exagérer des propos (fr)[Classe]
factotum (en)[Domaine]
Communication (en)[Domaine]
آراستن (v.)
آراستن (v.)
تدوین کردن؛ مرتب کردن, مرتب کردن[Hyper.]
آرایش؛ نمایش پر جلوه[Dérivé]
آراستن (v.)
garnir de passements (fr)[Classe]
(سوزنكارى; تورى دوزى; برودره دوزى; حاشيه دوزى; سوزن دوزی؛ گلدوزی)[termes liés]
tisser (opérations diverses) (fr)[DomainRegistre]
آراستن (v.)
آوردن؛ خریدن, تامین کردن, تهیه کردن, فراهم کردن, چیزی برای کسی تهیه کردن[Hyper.]
تسلیحات, جنگ افزار, سلاح - outfitting (en) - اسباب - آلات؛ ادوات, تجهيزات, ساز, ساز و برگ, مجهز سازی, وسایل؛ تجهیز, وسایل مورد نیاز یک حرفه - اسباب کار - تجهيزات, تكنيك, ساز, ساز و برگ, قسمت مادى يا مكانيكى هنر - تجهیز, همسفر - outfitter (en)[Dérivé]
آراستن (v.)
آراستن (v.)
factotum (en)[Domaine]
EducationalProcess (en)[Domaine]
آراستن (v.)
جلوي كسي در آمدن, سرپیچی کردن؛ مقابله کردن, مقاومت کردن با[Hyper.]
تهم[Dérivé]
اراستن (v.)
body_care (en)[Domaine]
IntentionalProcess (en)[Domaine]
اراستن, قشنگ كردن[Hyper.]
اراستگى, پيراستگى[Dérivé]
اراستن (v.)
اراستن (v.)
peindre, composer une peinture (art) (fr)[Classe]
blason (fr)[termes liés]
تزئین کردن, تزئین کردن؛ آراستن, تزیین کردن, زیبا کردن, زینت بخشیدن, لذت بخشیدن[Hyper.]
نشان[GenV+comp]
نشان خانوادگی و اشرافی[Dérivé]
شاخه ها ی مختلف هنر, مهارت, هنر[Domaine]
اراستن (v.)
اراستن (v.)
بهتر کردن[Hyper.]
خوش تركيب, خوش سیما, خوش ظاهر, خوش قیافه, خوشگل, زيبا, زیبا؛ خوش تیپ[Rendre+Attrib.]
زيبا سازى, قشنگى - جذابیت, زنان زیبا, زن خوشگل, زیبایی[Dérivé]
اراستن (v.)
s'habiller plus soigneusement qu'à l'habitude (fr)[Classe]
faire sa toilette (fr)[ClasseParExt.]
se parer avec excès ou ridicule (fr)[Classe]
longtemps (fr)[Caract.]
Conteùdo de sensagent
calculado em 0,094s